جدول جو
جدول جو

معنی کرشمه دار - جستجوی لغت در جدول جو

کرشمه دار
(خوَ /خُ نَنْ دَ / دِ)
کرشمه دارنده. کرشمه باز. (فرهنگ فارسی معین). باکرشمه. رجوع به کرشمه باز شود
لغت نامه دهخدا
کرشمه دار
آنکه کرشمه کند معشوقی که غمزه آرد: (داری تو کرشمه باز سر مست سر رشته هجر و وصل در دست) (ابوالفیض فیاضی)
تصویری از کرشمه دار
تصویر کرشمه دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رمه دار
تصویر رمه دار
گله دار، صاحب رمه
فرهنگ فارسی عمید
(لَ بَ تَ / تِ)
خداوند و مالک رمه. (ناظم الاطباء). چوپان. شبان. رمه یار. رمیار. رمه بان. گله بان. گله دار:
ما را رمه داری است نه زو در رمه آشوب
نه ایمن از او گرگ و نه سگ زو بفغان است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
دارندۀ کرم. که صاحب کرم است:
کرم داران عالم را درم نیست
درم داران عالم را کرم نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
متعلق و منسوب و دارای خویشی و قرابت و علاقه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
هر چیز که سوراخ سوراخ باشد مانند زره. (ناظم الاطباء) :
یکی درع رخشندۀ چشمه دار
که در چشم نامد یکی چشمه وار.
نظامی.
حلقه دار. (آنندراج). رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ گُ سِ / سَ)
آنکه کرشمه کند. معشوقی که غمزه آرد. (فرهنگ فارسی معین). بکاربرندۀ ناز و کرشمه:
داری تو کرشمه باز سرمست
سررشتۀ هجر و وصل در دست.
ابوالفیض فیاضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ مَ / مِ)
با کرشمه و ناز: معشوقه ای داشت موزون و کرشمه ناک. (سندبادنامه ص 102).
نیست توجهش بکس تا چه ادای زشت شد
باعث سرگرانی شوق کرشمه ناک ما.
طالب آملی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ)
کسی که مخترع و مبتدع امری باشد. (غیاث) (آنندراج) :
سرمه دارد شکوه ای از چشم کافرکیش او
پیش آن سرچشمه دار نامسلمانی بگو.
ملا طغرا (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ مَ / مِ)
محل کرشمه. (فرهنگ فارسی معین). جای ناز و کرشمه:
جواب آن غزل است این که طالبا گفته ست
کنار و جیب نگه را کرشمه زار کند.
ارادت خان واضح (از آنندراج).
کرشمه ریزیت از حد گذشت بر دلها
کرشمه زار ترا من چه چاره خواهم کرد.
محمد عرفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کِ رِ مَ / مِ)
حالت و کیفیت کرشمه دار. کرشمه بازی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرشمه بازی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرشمه باز
تصویر کرشمه باز
آنکه کرشمه کند معشوقی که غمزه آرد: (داری تو کرشمه باز سر مست سر رشته هجر و وصل در دست) (ابوالفیض فیاضی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرچشمه دار
تصویر سرچشمه دار
آنکه مخترع امریست مبدع مبتکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمه دار
تصویر چشمه دار
هر چیز که سوراخ سوراخ باشد مانند زره، حلقه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشمه زار
تصویر کرشمه زار
محل کرشمه: (جواب آن غزلست این که طالبا گفته است کنار و جیب نگه را کرشمه زار کند) (ارادت خان واضح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشمه داری
تصویر کرشمه داری
کرشمه بازی
فرهنگ لغت هوشیار
شیوه پرداز، طناز، عشوه ساز، عشوه گر، غماز، کرشمه پرداز، کرشمه ریز، کرشمه ساز، کرشمه طراز، کرشمه گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کاسه ی کوچک، پارچه ای که با آن کاسه و ظرف را شویند
فرهنگ گویش مازندرانی